قسمتی از وصیت نامه شهید فرامرز بخشی پور

آمار مطالب

کل مطالب : 151
کل نظرات : 8

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 31
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 1831
بازدید سال : 2441
بازدید کلی : 110698

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بوی خدا...  و آدرس booyekhoda.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نویسنده : م ش
تاریخ : جمعه 3 آذر 1395
نظرات

شهید فرامرز بخشی‌پور، روستا زاده‌ای است از تبار مظلومان. وی در سال 1339 به دنیا آمد. از اوایل کودکی به شعائر دینی خصوصاً، نماز علاقمند بود. تا سال پنجم ابتدایی را در مدرسه شهید صدر ده‌ریز با موفقیت گذراند. اما بدلیل کمی بضاعت مالی و نبودن مدرسه راهنمایی در روستا، موفق به ادامه تحصیل نشد. چند سالی را با شغل شبانی و سپس کشاورزی روزگار ‌گذراند. سپس به شیراز رفت و به عنوان شاگرد نانوایی مشغول بکار شد. در شیراز به عضویت کانون فرهنگی یک مسجد درآمد و طی چند سال ارتباط مستمر با آن کانون، بیش از پیش با معارف قرآن آشنا شد.

در همان محل بود که با رهنمودهای رهبر کبیر(ره) انقلاب آشنا شد. از سال 1355 به بعد با همکاری دوستانش در آن محل شروع به پخش اعلامیه‌هایی علیه رژیم طاغوت کردند. بعد از پیروزی انقلاب به زادگاهش مراجعت کرده و پس از چند ماهی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. پس از بازگشت از سربازی شش ماه به کردستان رفت و در جمع نیروهای خیابانی، دفاع از انقلاب را بعهده گرفت. پس از مراجعت بعنوان ادای یکی از فرایض الهی، ازدواج کرد. اما ازدواج هم نتوانست فرامرز را پایبند دنیا کند و به فاصله چند ماه با پیوستن به یاران سبز‌پوش امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عازم جبهه‌های جنوب شد.

 

 

 

 از تاریخ 1361/1/21 تا 1361/5/8 بعنوان معاون گروهان در میادین نبرد حضور داشت. در سومین مرحله از عملیات رمضان در میانه میدان مین ـ بوسیله مزدوران بعثی کافر در اطراف بصره کاشته شده بود ـ خود را در محاصره خداستیزان یافت. ناگاه مینی جهشی، از کمین رها شد و نورچشمان فرامرز را به تاریکی برد. دشمن از نابینایی او استفاده کرده و بر جسم‌ تاتوان وی چیره شد. دد منشانه بدن مطهرش را پاره‌پاره کرد و در میان خاک‌های گرم و سوزان خوزستان افکند.

 

 

 

تلاش همسنگرانش برای انتقال پیکر مطهرش به پشت جبهه بی‌ثمر ماند. سرانجام پس از پایان جنگ تحمیلی و بعد از گذشت 157 ماه، پیکر مطهرش را که پاره استخوانی بیش نبود، جویندگان نور، از تیپ انصارالمؤمنین یافتند و به عنوان گرانقدرترین هدیه برای پدر، مادر و فرزند دلبندش آوردند و در گلزار شهدای ده‌ریز به خاک سپردند.

 

 
این شهید در وصیت‌نامه خود می نویسد: بر سنگ قبرم اسم مرا ننویسید و بجای آن حدیث امام حسین(ع) را که معلم‌ام به من آموخته، بدهید بنویسند.
(ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی)
 
اگر دین محمد(ص) تداوم نمی‌یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیر ها مرا در برگیرید. من هم به پیروی از او فریاد می‌زنم؛ اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تداوم نمی‌یابد، مگر با کشته شدن من، و اگر فرج مولایم ولی‌عصر(عج)نزدیک نمی‌شود مگر با کشته شدن من، ای رگبارها و ای خمپاره‌ها مرا پاره‌پاره کنید.

 


موضوعات مرتبط: مدافع حرم(شهدا) , ,


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


گاهے کہ چادرم خاکے میشود ؛ از طعنه هاے مردم این شهر ... یادم میآید از این کہ ؛ چہ چفیہ هایے براے ماندن چادرم خونے شدند ... . . . دوتا رمان بسیار زیبا در وبلاگ گذاشته میشه رمان قبله من وکتاب بسیار زیبای پایی که جا ماند امیدوارم لذت ببرید م ش


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود